میخک (قَرنفل)
1ـ عن اسماعیل بن فضل الهاشمی قال: شکوت الی ابی عبدالله السلام قراقر تصیبنی فی معدتی و قله استمرائی الطعام، فقال لی:لم لا تتخذ نبیداً نشربه نحن و هو یمریء الطعام و یذهب بالقراقر و الریاح من البطن، قال: فقلت له: صفر لی جعلت فداک، قال: تاخذ صاعاً من زبیب فتنقیه من حبه و مافیه، ثم تغسل بالماء عسلاًجیدا، ثم تنقعه فی مثله من الماء او ما یغمره ثم تترکه فی الشتاء ثلاثه ایام بلیالیها و فیالصیف یوماً و لیله، فاذا اتی علیه ذلک القدر صفیته و اخذت صفوته و جعلته فی اناءو اخذت مقداره بعود، ثم طبخته طبخاً رقیقاً حتی یذهب ثلثاه و یبقی ثلثه، ثم تجعل علیه نصف و رطل عسل و تاخذ مقدار العسل، ثم تطبخه حتی تذهب الزیاده، ثم تاخذ زنجبیلاً و خولنجان و دارصینی و زغفران و قرنفلاً و مصطکی و تدقه و تجعله فی خرفه رقیقه و تطرحه فیه و تغلیه معه غلیه، ثم تنزله، فاذا برد صفیت و اخذت منه علی غدائک و عشائک، قال: ففعلت فذهب عنی ما کنت اجده و هو شراب طیب لا یتغیر ادا بقی ان شاء ا...
وسائل الشیعه ـج 17 ـ ص 232
ترجمه: اسماعی بن فضل هاشمی گفت: به امام صادق علیه السلام از سر و صدای معدهای که بر من عارض شده بود و از کم شدن اشتهای من به غذا شکایت کردم. پس امام صادق علیه السلام برای من فرمودند: شربتی اخذ میکنی و آنرا مینوشی و آن طعام را آراسته میکند و بوسیله آن صداها و بادهای شکم را از بین میبرد. گفت: سپس گفتم برای امام علیه السلام: توصیف کن برای من فدای شما بشوم فرمود: یک صاع (تقریباً 3 کیلو) از کشمش را میگیری و سپس آن را از دانه و غیره پاک میکنی سپس کاملاً آن را با آب میشویند و توی آب صاف میریزی بطوری که آب چهار انگشت بالاتر از دانه قرار بگیرد. سه روز و سه شب در داخل همان ظرف در زمستان و پاییز میگذارند، (یک روز و شب در تابستان) میگذاری.
اگر باران پاکیزه ببارد آن ظرف را جلو بازان میگذارند تا آب صاف باران بداخل آن بریزد، (اگر باران صاف نباشد، بداخل آن ظرف مقداری از آب چشمه میریزند، خصوصیات آن چشمه این است که باید از سمت مشرق جاری شود، آبش زلال و سفید باشد و سبک، این آب بزودی سردی و گرمی را قبول میکند و همین خاصیت دلیل بر صاف بودن آب میباشد.)بعد آنرا میریزند تا انگور باد میکند. سپس آن را در پارچهی نظیف میفشارند، تا آبش از انگور پاک شود بعد هم آن را دوباره جلو باران میگذارند تا بماند. بعد هم از عسل پاک (بدون موم) یک رطل (نزدیک به یک کیلو) توی آن میریزند، مقدار این عسل بمیزان همان آب است که بداخل آن میریزند و دوباره آن را میجوشانند تا کمی ست شود، بعد هم زنجبیل، خولنجان، دارچین و زعفران و قرنفل (میخک) و مصطکی را میگیرند و میکوبند بعد آنرا در داخل پارچه نظیف (نازک) میریزند و اطراف آنرا محکم میبندند و صاف میکنند و داخل شراب میریزند و همه را با هم کاملاً میجوشانند و دوباره از صافی رد میکند و بعد میگذارند سرد شود من این دستور را انجام دادم و بیماری از من برطرف شد.
آنچه که تو یافتی آن شراب پاک و پاکیزه است و تغییر نمییابد تا زمانی که باقی است مگر باذن خداوند.
توضیح: امام رضا علیه السلام هم دستور چنین شرابی را دادهکه شراب حلال میگویندو آن با این کمی فرق دارد و آن یکی در سنبل الطیب وکاسنی میباشد که در این شراب نیست و دیگری آن که بعد از این مراحل امام فرمودند سهما بایدبماند و سپس مصرف شود. که فرمودندباذن خدا شب و روزت را از دردهای رطوبتی مزمن مانند: نقرس،بادهای دیگر و دردهای اعصاب، دماغ و معده و بعضی از بیماریهای کبد و طحال و رودهای ایمن ساختهای.
2ـ الطب،(طب الائمه علیهم السلام) عن احدهم لوجع المعده و برودتها و ضعفها قال یوخذ خیار شنبر مقدار رطل فینقی ثم یدق و ینقع فی رطل من ماء یوما و لیله ثم یصفی و یطرح ثفله و یجعل مع صفوه رطل من عسل و رطلان من افشرج السفرجل و اربعون مثقالاً من دهن الورد ثمن یطبخ بنار لینه حتی یثخن ثم ینزل القدر عن النار و یترک حتی یبرد فاذا برد جعل فیه الفلفل و دار الفلفل و قرفه القرنفل و قرنفل و زنجبیل و دارچینی و جوزبوا من کل واحد ثلاث مثاقیل مدقوق منخول فاذا جعل فیه هذه الاخلاط عجن بعضها ببعض و جعل فی جره خضراء الشربه منه وزن مثقالین علی الریق مره واحده فانه یسخن المعده و یهضم الطعام و یخرج الریاح من المفاصل کلها باذن الله تعالی.
بحارالانوار 59 ـ 186ـباب 66 ـ معالجه الریاح الموجعه
ترجمه: یکی از ائمه علیهم السلام برای درد معده و ضعف آن فرمودند: یک رطل (450 گرم) فلوس را میگیرید بعد پاک و تمیز میکنید سپس میکوبید و در آب یک شبانه روز میخیسانید، دوباره آن را صاف میکنید وباقی مانده آن را دور میریزید و با صاف شده و برگزیدهاش یک رطل از عسل (450گرم) و دو رطل افشره به (900 گرم) و چهل مثقال از روغن گل سپس با آتش ملایم میپزندتا اینکه غلیظ و سفت شود دوباره مقداری از پوست قرنفل (میخک) و هل سیاه و زنجبیل و دارچنی و جوزبوا (میوه میخک) واز هر یک سه مثقال (تقریبا 15 گرم) کوبیده و الک نموده بعد هنگامی گه این مخلوط را در آن قرار دهید بعضی از آنها را با بعضی دیگر معجون کرده و در ظرفی خضرا شربت (بطری سبز رنگ بدون تابش نور) از آن بوزن دو مثقال (تقریباً 10 گرم) یکدفعه صبح ناشتا است که میخورند پس همانا آن معده را گرم میکند و غذا را هضم میکند و بادها را از مفاصل خارج میکند تمام اینها بخواست خداوند میباشد.
3ـ و منه، عن احمد بن ابراهیم بن ریاح قال حدثنا الصباح بن محارب قال کنت عند ابی چعفر ابن الرضا فذکر ان شبیب بن جابر ضربته الخبیثه فمالت بوجهه و عینه فقال یوخذ له القرنفل خمسه مثاقیل فیصبر فی قنینه یابسه و یضم راسها ضما شدیداً ثمن تطین و توضع فی الشمس قدر یوم فی الصیف و فی الشتاء قدر یومین ثم یخرجه فیسحقه سحقا ناعما ثم یدیفه بماء المطر حتی یصیر بمنزله الخلوق ثم یستلقی علی قفاه و یطلی ذلک القرنفل المسحوق علی الشق المائل و لایزال مستلقیا حتی یجف القرنفل فانه اذا جف دفع الله عنه و عاد الی احسن عاداته باذن الله تعالی قال فابتدر الیه اصحابنا فبشروه بذلک فعالجه بما امره به فعاد الی احسن ما کان بعون الله تعالی. بحارالانوار ـ 59 ـ 240 ـ باب 87 ـ الادویه المرکبه الجامع للف
ترجمه: از احمد بن ابراهیم بن ریاح گفت روایت کردم از صباح بن محارب گفت خدمت امام جواد علیهالسلام بودم پس شخصی بنام شبیب بن جابر گفت یک باد خیلی بدی به سرو صورت و چشمم زده است. پس حضرت فرمود قرنفل یا میخک هندی 5 مثقال (تقریباً 25 گرم) میگیریدو بعد در یک پارچه خشک ریخته میشود و سرش را کاملاًمسدود و میبندید و سپس آن را گل اندود میکنید و در مقابل آفتاب به مدت یک روز در تابستان و دو روز در زمستان قرار میدهید و بعد خارج کرده و کاملاًپودر میکنید و دوباره با آب باران مخلوط نموده بطوری که کاملاً مخلوط شود و بعد به پشت میخوابید و آن قرنفل ساییده شده را بر جانب مایل میمامالید تا اینکه قرنفل خشک شود. پس همانا آن زمانی که خشک شد خداوند از او بیماری را دفع میکند و بسوی بهترین عادت و حالت بخواست خداوند برگرداند فرمود: پس اصحاب ما بسوی آن پیشی جستند بنابراین شما را به آن مژده میدهم بوسیله آن معالجه کنید به آنچه به آن امر شدهاید در نتیجه بسوی بهترین شما را هدایت میکنم آنچه به یاری خداوند تعالی باشد.
میوه این درخت را داروفروشان میخک یا قرنفل گویند این گیاه بیشتر در نواحی گرم و مرطوب میروید طبیعت آن گرم و خشک است. مقوی اعضا رئیسه بدن مانند مغز و قلب و دستگاه عصبی است و برای تقویت قوای مغزی و فکری و رفع سردردهای رطوبی سرد مزاج مصرف میشود. افرادی که بدنشان آمادگی برای سکتهةای رطوبی دارد میتوانند با مصرف این دارو از سکته جلوگیری کنندو اگر مختصر سکتهای عارض آنان شده باشد با خوردن این دارو بیماری مداوا و از پیشرفت آن جلوگیری بعمل میآید مضمضه آب طبخ شده آن مقوی لثه بوده و بوی بد دهان را زایل میسازد. اگر مقداری از پودر میخک را به ترکیبات سرمه اضافه کنند به چشم بکشند سبب تقویت چشم و بالا رفتن قدرت بینایی میگردد.برای افرادی که قطره قطره یا بریده بول میکنند و این حالت مربوط است به ضعف اعصاب و عضلات دفع کنند ادارا از مجرا و مثانه نیز مفید است و افرادی که نمیتوانند بول خود را نگهدارند میتوانند جهت مداوا از قرنفل استفاده نمایند. (لازم به تذکر است که این قرنفل با قرنفل زینتی که گیاهی است بوتهای متفاوت میباشد.)
1ـ حدثنا الشیخ الفقیه ابو جعفر بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی ره قال حدثنا محمدبن الحسن بن احمد بن الولید رض قال حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن سلمه بن الخطاب البراوستانی عن ابراهیم بن مقابل قال حدثنی حامد بن محمد عن عمروبن هارون عن الصادق عن ابیه عن آبائه عن علی بن ابی اطالب علیهآلسلام قال لقد هممت بتزویج فاطمه سلام الله ابنه محمد صلی الله و علیه و آله حینا و لم اتجرا ان اذکر ذلک للنبی صلی الله علیه و آله و ان ذلک اختلج فی صدری لیلی و نهاری حتی دخلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله فقال یا علی قلت لبیک یا رسول الله قال هل لک فی التزویج قلب رسول الله صلی الله علیه و آله اعلم و اذا هو یرید ان یزوجنی بعض نساء قریش و انی لخائف علی فوت فاطمه فما شعرت بشیء اذا تانی رسول الله صلیالله علیه واله فقال لی احبب النبی و اسرع فما راینا رسول الله اشد فرحا منه الیوم قال فاتیته مسرعا فاذا هو فی حجره ام سلمه فلما نظر الی تهلل وجهه فرحا و تبسم حتی نظرت الی بیاض اسنانه یبرق مسرعا فاذا هو فی حجره ام سلمه فلما الی تهلل وجهه فرحا و تبسم حتی نظرت الی بیاض اسنانه یبرق فقال ابشر یا علی فان الله عزوجل قدکفانی ما قد کان همنی من امر تزویجک فقلت و کیف ذلک یا رسول الله قال اتانی جبرئیل و معه من سنبل الجنه و قرنفلها فناولنیهما فاخذتهما و شممتهما ما سبب هذا السنبل و القرنفل فقال ان الله تبارک و تعالی امر سکان الجنان من الملائکه و من فیها ان یزینوا الجنان کلها بمغارسها و اشجارها و ثمارها و قصورها و امر ریحها فهبت بانواع العطر و اطیب و امر حور عینها بالقراءه فیها بسوره طه و طواسین ویس و حمعسق ثم نادی مناد من تحت العرض الا ان الیوم و لیمه علی بن ابی طالب علیه السلام الا انی اشهد کم انی قد زوجت فاطمه بنت محمد صلیالله علیه و آله من علی بن ابی طالب رضی منی بعضهما لبعض ثم بعث الله تبارک و تعالی سحابه بیضاء فقطرت علیهم من لولوها و زبرجدها و یواقیتها و قامت الملائکه فنثرت من سنبل الجنه و قرنفلها هذا مما نثرت الملائکه ثم امر الله تبارک و تعالی ملکا من ملائکه الجنه یقال له راحیل و لیس فی الملائکه ابلغ منه فقال اخطب یا راحیل فخطب بخطبه لم یسمع بمثلها اهل السماء لا اهل الارض ثم نادی مناد الا یا ملائکتی و سکان جنتی بارکوا علی بن ابیطالب علیهالسلام جیب محمدالله صلی الله علیه و آله و فاطمه محمد فقد بارکت علیهما الا انی زوجت احب النساء الی من احب الرجال الی بعد النبیین و المرسلین فقال راحیل الملک یا رب و ما برکتک فیمها باکثر مما راینا لهما فی جنانک و دارک فقال عزوجل یا راحیل ان من برکتی علیهما ان اجمعهما علی محبتی و اجعلهما حجه علی خلقی و عزتی و جلالی لاخلقن منهما خلقا و لانشان منهما ذریه اجعلهم خزانی فی ارضی و معادن لعلمی و دعاه الی دینی بهم احتج علی حلقی بعد النبیین و المرسلین فابشر یا علی فان الله عزوجل اکرمک کرامه لم یکرم بمثلها احدا و قد زوجتک ابنتی فاطمه علی ما زوجک الرحمن و قد رضیت لها بما رضی الله لها فدونک اهلک فانک احق بها منی و لقد اخبرنی جبرئیل ان الجنه مشتاقه الیکما و لو ان لله عزوجل قدر ان یخرج منکما ما یتخذه علی الخلق حجه لاجاب فیکما الجنبه و اهلها فنعم الاخ انت و نعم الختن انت ونعم الصاحب و انت و کفاک برضی الله رضی قال علی علیهالسلام فقلت یا رسول الله بلغ من قدری حتی انی ذکرت فی الجنه و زوجنی الله فی ملائکته فقال علی علیهالسلام ان الله عزوجل اذا اکرم و لیه و احبه اکرمه بما لا عین رات و لا اذن سمعت فاحیاها الله لک یا علی فقال علی علیهالسلام رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی فقال رسول الله صلی الله علیه و آله آمین.
امالی صدوق 1 588 ـ المجلس الثالث و الثمانون
ترجمه: علی بن ابی طالب فرمود من قصد تزویج فاطمه سلام الله علیه را نمودم که دختر محمد صلی الله علیه واله بود ولی جرات نداشتم آن را به پیغمبر اظهار کنم ولی شب و روز این اندیشه در نهادم بود تا خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله رسیدم و فرمود ای علی عرض کردم لبیک یا رسول الله فرمود: میل زن گرفتن داری؟ گفتم: رسول خدا صلی الله علیه واله داناتر است و با خود گفتم میخواهد یک از زنان قریشرا بمن بدهند نگران بودم که فاطمه از دستم برود بناگاه فرستاده رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: پیغمبر را اجابت کن و بشتاب که ندیدیم رسول خدا مثل امروز شاد باشد. گوید شتابانه آمدم و آن حضرت در حجره ام سلمه بود چون چشمش بمن افتاد خوشحال شد و خندید تا سفیدی دندانهایش را چون برق نگریستم، فرمود ای علی مژده گیر که خدا آنچه را من در دل داشتم از تزویج تو کفایت کرد. عرض کردم چگونه، فرمود جبرئیل آمد و سنبل و قرنفل بهشتی همراه آورده بود و بمن داد و گفتم برای چه آوردی؟ گفت: خدای تبارک و تعالی بفرشتگان بهشت و دیگر بهشتیاندستور داد بهشت را بیاریند و با هر چه دارد از درخت و میوه و کاخ و ببادش دستور داد تا انواع عطر و بوی خوش وزید وب حوریانش دستور داد سوره طه و طواسین و یس و حمعسق بخوانند و منادی از عرش جر کشید که امروز روز ولیمه علی ابن ابی طالب است هلا همه گواه باشید که من فاطمه دختر محمد را به علیابن ابیطالب تزویج کردم و آنها را برای هم پسندیدم.
سپس خدا ابر سفیدی فرستاد از لولو و زبرجد و یاقوت بهشت بر همه بارید و از سنبل و قرنفل بهشت نثار کرد و این ار نثار فرشتهها است.
سپس خدا فرشتهای از بهشت را بنام راحیل که سخنرانترین فرشتگان است دستور داد تا خطبهای خواند که اهل آسمانها و زمین مانند آنرا نشنینده بودند.
سپس جارچی حق ندا کرد این فرشتگانم و ساکنان بهشتم بر علی بن ابیطالب تبریک گوئید که دوست محمد صلی الله علیه و آله است و بر فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله که من آنها را مبارک کردم هلا من محبوبترین زنانرا نزد خود بمحبوبترین مردان نزد خودم پس از پیغمبران و رسولان بزنی دادم، راحیل عرض کرد خدایا بیش از آنچه ما دیدیم چه برکتی به آنها دادی ، فرمود از آنجمله است که آنها را بر محبت خود یکدل کردم و بر خلق خود حجت نمودم بعزت و جلال خودم سوگند که من از آنها خلقی برآورم و نژادی پرورم که در زمین خزانهداران و معدن علم باشند و داعیان دینم و با آنها بر خلق خود حجت آورم پس از پیغمبران و رسولان مژده گیر ای علی که خدای عزوجل بتو کرامتی داده که باحدی مانندش نداده من دخترم فاطمه را طبق تزویج خدا بتو تزویج کردم و همان را پسندیدم که خدا پسندید. اهل خود را برگیر که تو باو از من شایستهتری. جبرئیل بمن خبر داد که بهشت بشما دو تن مشتاق است و اگر خدا حجت خود را از شما مقدر نکرده بود هر آینه بهشت واهلش را بوجود شما مفتخر میکرد چه خوب برادری هستی و چه خوب دامادی هستی و چه خوب رفیق و صاحبی و رضای خدایت بس است. علی گوید گفتم مقام من بآنجا رسیده که در بهشت یاد شوم و خدا در محضر فرشتگاه مرا زن دهد؟ فرمود چون خدا دوست خود را گرامی میدارد باو لطفی کند که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیدهای علی خدا آنرا برایت نگهدارد. علی گفت:خدایا بمن توفیق ده شکران نعمتی که عطا کردی.. انجام د هم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آمین.